كتاب خاطرات رهبر انقلاب منتشر شد

<p>اين كتاب شامل بيش از 400 خاطره و حكايت از زبان رهبر معظم انقلاب اسلامی است كه جلد يك تا پنج آن در يك مجلد و جلد شش تا ده آن در مجلد ديگری به چاپ رسيده است.
متن خبر

اين كتاب شامل بيش از 400 خاطره و حكايت از زبان رهبر معظم انقلاب اسلامی است كه جلد يك تا پنج آن در يك مجلد و جلد شش تا ده آن در مجلد ديگری به چاپ رسيده است.           به گزارش بخش خبری طاووس بهشت به نقل از رسا، کتاب «خاطرات و حکایتها از زبان مقام معظم رهبری شامل بیش از 400 خاطره و حکایت از زبان رهبر معظم انقلاب اسلامی است که جلد 1 تا 5 آن در یک مجلد و جلد 6 تا 10 آن در مجلد دیگری به چاپ رسیده است.برخی از عناوین موضوعات کتاب به این شرح است: «مواظب باشید ایمان شما را متزلزل نکنند»، «چیزهایی در تلاوت او بود که انصافا قابل تقلید است»، «نقش مؤثر شهید هاشمی نژاد در جریانات قبل و بعد از انقلاب»، «نحوه مقابله با روشن فکران بیمار و رجعت روشنفکری!»، «من جوانی پرهیجانی داشتم»، «از شعر خیلی خوشم می آمد»، «خصوصیات بارز شهید چمران»، «خاطره شادی آن روز برادرانمان را فراموش نمی کنم»، «چرا مردم این مرگ بر آمریکا را ول نمی کنند؟»، «آزادی در اسلام با ارزشها محدود می شود»، «در اسلام آزادی ریشه الهی دارد»، «نقش شعر خوب در مدح اهل بیت علیهم السلام»، «برکات پیوستگی و آمیختگی روحانیت با مردم»، «اولین روزی که امام روی منبر نشست»، «برای آزادی ما، به دشمن باج ندهید!»، «یک روز و سه خاطره در ارتباط با آمریکا»، «کار شیرین شهید چمران»، « نقش حیاتی حوزه های علمیه»، «ویژگیهای امام خمینی قدس سره و برخی از خاطرات رهبری از معظم له»، «مشخصه های مهم راه امام خمینی قدس سره» و «آینده روشن انقلاب و نظام به برکت اسلام».در مطلب از پشت شیشه همین طور به هیأت نظامی بنده نگاه می کرد! از خاطرات و حکایت های مقام معظم رهبری آمده است: «یک زمانی برخی از آقایان علما منبر نمی رفتند، چون آن را خلاف شأن خود می دانستند؛ می گفتند منبر رفتن دلیل بی سوادی است! ولی حالا شما ملاحظه کنید، فردی مثل آقای جوادی ، مرد ملای فاضل – معقولا ومنقولا- مثلا در پایان یک میتینک منبر می رود، سخنرانی می کند و فریاد می کشد. ببینید الان با گذشته چه قدر فرق کرده است. من یکی از دفعاتی که سال59 از اهواز به تهران می آمدم، چون لباس نظامی بود، رویش قبا می پوشیدم . رسم ماهم این بود که از راه که می رسیدیم، مستقیم خدمت امام می رفتیم. عصر یک روز پنجشنبه که برای نماز جمعه به تهران آمده بودم، مستقیم خدمت ایشان رفتم و چیزی راجع به جبهه گفتم و آمدم. شاید بار اولی بود که از جبهه خدمت ایشان می رسیدم. تا این که چکمه هایم را دم در دربیاورم ، ایشان از پشت شیشه همین طور به آن هیأت بنده که لباس نظامی زیر قبا تنم بود، نگاه می کردند. وقتی رسیدم، دستشان را بوسیدم. خودشان گفتند که یک وقت بود که این لباس شما خلاف مروت بود ، و حالا بحمدالله وضع به این جا رسیده است . من احساس کردم که ایشان خوشحالند. در ابتدا قدری هم در دلم تردید بود. اول بار که در اهواز قبا را کندم و لباس نظامی پوشیدم ، در ذهنم بود که آیا این کار درست است یا نه. بعد که دیدم ایشان لبخند زدند و لطفی کردند، فهمیدم که خوشحالند. واقعا جای امام خالی است . اگر ایشان تشریف می داشتند و می دیدند که آقایان در تکواندو، دان 4 دارند و این گونه پیشرفت کرده اند، خیلی خوشحال می شدند؛ این واقعا در طریق همان خواست ایشان است.»چاپ چهارم کتاب خاطرات و حکایتها از زبان مقام معظم رهبری به همت مؤسسه فرهنگی قدر ولایت در سال 1386 با شمارگان 2000 نسخه منتشر شده است.

برچسب‌ها

تاریخ آخرین تغییر
پنجشنبه, اردیبهشت 2, 1400 - 19:53
کد خبر: 6496

https://tavoosebehesht.ir/node/6496

افزودن دیدگاه جدید