روايتی از نجوای عارفانه شهيد خرازی

<p>صدای نجوای دعای سمات شهید حاج حسين خرازی در غروب‌های دلگير جمعه هنوز از تپه‌های شمال خوزستان، سنگرهای عين‌ خوش و دشت عباس به گوش می ‌رسد و اوست كه هزاران بار به ما می ‌گويد «چيزی جز معنويت جنگ ما را پيروز نكرد».               عصر جمعه بود كه به دالپری رسيديم؛ روستايی در ميان سلسله ارتفاعات شمال خوزستان. از آنجا با پشت سر گذاشتن منطقه كوهستانی «تی شكن»، تهاجم خود را عليه نيروهای دشمن در «عين‌خوش» شروع می‌كرديم.
متن خبر

صدای نجوای دعای سمات شهید حاج حسين خرازی در غروب‌های دلگير جمعه هنوز از تپه‌های شمال خوزستان، سنگرهای عين‌ خوش و دشت عباس به گوش می ‌رسد و اوست كه هزاران بار به ما می ‌گويد «چيزی جز معنويت جنگ ما را پيروز نكرد».               عصر جمعه بود كه به دالپری رسيديم؛ روستايی در ميان سلسله ارتفاعات شمال خوزستان. از آنجا با پشت سر گذاشتن منطقه كوهستانی «تی شكن»، تهاجم خود را عليه نيروهای دشمن در «عين‌خوش» شروع می‌كرديم. نخستين بار بود كه به اين منطقه می‌آمديم؛ با اين كار، بيش از 160 كيلومتر منطقه تحت تصرف عراقی‌ها را در دشت عباس دور زده بوديم؛ در پشت جبهه دشمن در آن روستای آرام و بی‌ريا و با لباس‌های محلی حال و هوای خوبی داشتيم. شهيدان حسين خرازی و مصطفی ردانی‌پور به محض رسيدن به منطقه، به دامنه تپه‌ای رفتند و چهار زانو روی خاك نشستند؛ صدای مصطفی ردانی‌پور بلند شد «اللهم اني اسئلك باسمك الاعظم الاعظم...». رسم ما اين بود كه دعاها را باهم بخوانيم؛ آن روز گروه ما 10 نفر بود ولی اين بار مصطفی و حسين می‌دانستند گام در منطقه‌ای نهاده‌اند كه آنها را در معرض بزرگترين آزمايش قرار خواهد داد و شايد باهم عهدی داشتند تا در آن توسل خالصانه از خدای بزرگ خواهند روزهای سخت آينده را برای آنها آسان كند. غروب روز جمعه، خورشيد نيمی از خود را در پشت ارتفاعات پنهان كرده و دل همه گرفته بود؛ ياد ياران شهيدمان، يك به يك از ذهنمان عبور مي‌كرد. سال 1360، سال بسيار سخت و پرفراز و نشيبی بود؛ در شناسايی عمليات بستان، در تنگه صعده، وقتی دعای كميل خوانديم، حاج آقا عابدينی‌ها، سيد حميد عقيلی، بشير ابراهيميان و خيلی‌های ديگر بودند؛ در اين سال كه با عمليات فرمانده كل قوا شروع كرديم و به چزابه ختم شد، هركدام از بچه‌ها بيش از 200 نفر از دوستان نزديك و هم‌سنگری‌های خود را از دست داده بودند و حالا با شور و عشقی عجيب، گام در عمليات بعدی كه می‌گفتند مهم و تعيين كننده است، می‌گذاشتند؛ صدای روح بخش دعای سمات از دامنه تپه به گوش می‌رسيد؛ همه در خود فرو رفته و با صدای شهيد مصطفي همراه شده بودند. حسين و مصطفی در فتح‌‌المبين، بزرگترين حماسه را به وجود آوردند؛ تپه‌های 202، سنگرهای عين‌خوش، باغ شماره هفت، همه و همه راز بزرگی را از حضور موفق و خدايی حسين و ياران حسينی او در سينه خود نهان دارند. خاطرات سيدعلی بنی‌لوحی از شهيد حسين خرازی در «هزار قله عشق»

برچسب‌ها

تاریخ آخرین تغییر
پنجشنبه, اردیبهشت 2, 1400 - 21:12
کد خبر: 7480

https://tavoosebehesht.ir/node/7480

افزودن دیدگاه جدید