اشعار شهریار در وصف قنوت رهبر انقلاب
ذربایجان که همواره مدافع هویت و اصالت ایرانی و ایرانیان بوده است بزرگان و فرزانگان آن پرچمدار این جبهه دفاع بودهاند. استاد شهریار در شعر و ادب معاصر آذربایجان از جمله این فرزانگان است که با شعر و ادب به مصاف نبرد با بیگانگان و بیگانهگرایان آمد. ذربایجان که همواره مدافع هویت و اصالت ایرانی و ایرانیان بوده است بزرگان و فرزانگان آن پرچمدار این جبهه دفاع بودهاند. استاد شهریار در شعر و ادب معاصر آذربایجان از جمله این فرزانگان است که با شعر و ادب به مصاف نبرد با بیگانگان و بیگانهگرایان آمد. به گزارش طاووس بهشت به نقل از خبرگزاری فارس از تبریز، استاد محمدحسین شهریار از جمله مشاهیر و مفاخر ارزشمند فرهنگ ادب ایران اسلامی است که در جایگاه برترینهای شعر و ادب گهربار ایران جای دارد، بیتردید وی در قرن اخیر آئینه تمامنمای فرهنگ و هویت اصیل ایرانی است. استاد شهریار که برخاسته از خاک پاک آذربایجان است از منظرهای گوناگون نماد و سمبل هویت اصیل ایرانی مردم این خطه است. آذربایجان که همواره مدافع هویت و اصالت ایرانی و ایرانیان بوده است بزرگان و فرزانگان آن پرچمدار این جبهه دفاع بودهاند. استاد شهریار در شعر و ادب معاصر آذربایجان از جمله این فرزانگان است که با شعر و ادب به مصاف نبرد با بیگانگان و بیگانهگرایان آمد. استاد شهریار توفیق آن را داشت تا در ایام پرافتخار بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با زبان گهربار خود را در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی گهرفشانی کند. چنانکه خود گفته است: «... ولی الحمدلله، الهام شعری، و زبان الکن هنوز هست. و از زمان انقلاب به این طرف هم از جهاد قلمی، یک لحظه من باز نایستادهام...» و همین شاعر پرآوازه در تعریف شعر و شعر شاهکار مردم میگوید: حقیقت شعر، حرفی است که از دل بر بیاید و در دل بنشیند من در این دوره انقلاب، از این شعر، شاهکارتر ندیدم که، این جمعیت یکدفعه فریاد میزنند: خدایا. خدایا.تا انقلاب مهدیخمینی را نگهدارشاید این شعر، صدها بار مرا منقلب کرده است که هیچ غزلی این تأثیر را در من نداشته است...»ارادت استاد شهریار به امام خمینی، یا به تعبیر او «رهبر کبیر» و «خمینی بتشکن» در غزلی زیبا به استقبال از غزل حافظ است، آشکار میشود:«حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفتآری به اتفاق جهـان میتـوان گرفت.» حافظ آبی که خاک کشـور مـــا در میان گرفتخاکش جواهری است که در پرنیان گرفتبنشان غبــار فتنــه که این نوبهار عشــقچون ابـر انقلاب بـه ســر سایبـــان گرفتجانبخش بــود بـاد بهارش به کوه و دشتهر جا گذشت سبزه بجنبید و جـان گرفت...سیمرغ دین به کوری اسفندیار کفــــرپــرورد رستمی که کمین و کمــان گرفتخواهم شدن بنعره، به خاک حکیم طـــوسکان ژندهپیل زنده شد و هفت خــوان گرفتاین «رهبـــر کبیر»، «خمینی بتشکن»خـط امان خــود از «امـــام زمــــان» گرفتسر پنجه «ولی» است کزین آستــان بـرونبیخ گلوی فتنـه آخـــر زمــــان گرفت...در بیت پایانی این غزل زیبا هم میگوید:طفلانـه رفت بـــر در میخانــه «شهریار»امّا پیالــه از کف پیر مغـــان گرفت امام خمینی احیاگر ایران و ایرانی، اسلام و مسلمانی بود نفس گرم مسیحایی او در کالبد خشکیده ایرانیان چنان جانی و قدرت و شوقی بخشید که قدرتمندان و قلدران در پیشگاهش سر تسلیم و ذلت سائیدند. در جنگ نابرابری که علیه انقلاب اسلامی به راه افتاد استاد شهریار نظارهگر چیرهدست قدرت و شوکت و عظمت ایران و ایرانیان عزیز به رهبری رهبر کبیر عزیزش است. در منظر شهریار انقلاب اسلامی، حضرت امام، دفاع مقدس، شهدا ویژگیهای مجد و عظمت و هویت ایران و ایرانی است. در قصیدهای دیگر در وصف «خمینی بتشکن» میگوید: دل که خط امــام دلبــر اوست تاج هــر افتخــار بر سر اوستچــه امامی که مؤمــن و کافــر سر فرود داشته به محضر اوستچــون صلاﺓ خـدا عمـود الدین این ستونی که چرخ خیبـر اوستآری آفـــاق را بــه پشت دو تا ســر تعظیم در بـرابـر اوستچـــرخ هـــر انقلاب اسلامـیاز امـام و امـام محــور اوست استاد شهریار را با رهبر معظم انقلاب آیتالله سیدعلی خامنهای، رئیسجمهور وقت ایران- هم الفتی دیرینه بود. در وصف قنوت نماز وی میگوید: در رکوع و سجــودِ خامنـــهای من هم از دور ســرنگون دلـــمخاصه وقتِ قنـوت او کز غیبدستها میشــود ستــون دلــماو به یک دست و من هزاران دست بــا وی افشانــم از بطــون دلـمعرشیان میکشند صف به نمـــاز از درون دل و بــــرون دلــــممن برونی نیم، خـــدا دانــــد کاین صـلا خیزد از درون دلم... و یا شهریار سلک سخن در سال آخر عمرش در قصیدهای دیگر با عنوان شهید زنده که با بیت زیر آغاز میشود. جهاد عشق نو پیروزی است پایانشکه سایهپرور سیمرغ پــور دستانشضمن وصف مقام شهدا در ابیات پایانی میگوید:نظــر بـه چشــم یتیمـان نمیکند طاغوتببین چه میکند این سیل اشک و طغیانشگــو شهریار همه ناتوان مبین خــود راکه نــاتوانی مــا هــم خداست تاوانـششهید زندهی ما خود رئیسجمهوری استکه دست داده به قرآن که جان به قربانش سخنسرای سترگ و پاکروان ما هنگامی که رشادت و شجاعت دلاورمردان سرزمینش را در عرصه دفاع از خاک مقدس ایران به نظاره مینشیند چه زیبا میستاید و میسراید: سلام ای جنــگجــویان دلاورنهنگانی به خاک و خــون شنــاورسلام، ای صخرههای صف کشیدهبـه پیش تــانکهای کوه پیکراستاد شهریار رزمندگان اسلام را با مجاهدین صدر اسلام مقایسه نموده میگوید:صف جنگ و جهـاد صــدر اسلامصفِ عمّار یاســر، یا که اشتـــربه قرآن وصف او بنیان مرصوصصف مـولا علی، ســردار صفــدرصفی کانجا به فرمان نیست گوشیمگــر گوشی که با فرمـان رهبـر در این کارزار شهادت مؤمنینی است زیبنده سروران الهی، که استاد شهریار زوایای ملکوتی آن را میشکافد خود در تشریح این مقام گفته است: «در پایهی چهارم جهان عقل، که اسمش «جنـﺔُالحاوی» است، آنجا دیگر مقام انسان تمام میشود، و جهات این قضا را میبیند، آنجا میبیند که آفرینش دایرهای است محدود به عرش خدا، آنجا نور الاهی را، آنان آنطور میبینند که ما اینجا نور آفتاب را میبینم». در آن عرصه که نه چشم است و نه گوشنبینـد چشـــم دل جُــز روی دلبـــــرشمــــا را بـــــا لـــقاءالله، پیوستسر دست است و هـــر آنـی مُیســــرهنیاً لـک، که در یک طرفـﺔالعینبـــه طوبـــی میچمی و آب کوثــــر در قصیده سلام شهریار شهادت جایگاه ویژهای دارد، بهشت زهرا که به تعبیرش بهشتی هست از زهرا به تهران لالهزار شهداست: بهشتی هست، از زهــرا به تهـرانکه هــر دم لالهای میکارد احمـررجـاییها، در آنجــا، باهنــرهامفتــحهـا، شـریعتهـا، مُطهـــرمجـاهـــد آیتالله طالـقــانــیبه نستـوهی و بستیزی، ابــوذربهشتی شــــاهِ مظلـوم شهیدانبه هفتاد و دو تــن کانـون گوهـرچه چمران و چـه فلاحی و یارانهمه سـر کرده و سـردار و سـرورشهیدان جهــاد و جبهـه جنـگچمنهای خزان، گلهای پــرپــر استاد شهریار بین شهدای دفاع مقدس و انقلاب اسلامی تفاوتی قایل نیست در ادامه قصیده خود یاد استاد کامران نجاتاللهی را گرامی میدارد و میگوید: جوانانِ شمـــار از اختــران بیشپسر چون ماه و چون خورشید دخترنجاتاللهی یک گل، دست یک حورکزو شــد شیعه و سنــی بـــرادر در چنین بوستانی است که به مشام بوی مشک و عنبر میآید: بدین خونها، بهشتی، آبیاری استکه طوبا پرورد، پر شــاخ و پر بــرمشام جان مُعطـر کن از آن خاکببوی آنجـا شمیم مشک و عنبــر حماسه هویزه و شهادت علمالهدی و یارانش از برگهای پر افتخار تاریخ ایران است در تشریح این بیت: سلام ای کربلای خون، هویزهحسینت بود، با یاران دیگــر گفته است: حقیقت اینکه، آن شب، آن جوان پاسدار که تعریف میکرد و میگفت: تنها من ماندم، حسین نامی را تعریف میکرد. از آن شب، من یک دقیقه فراموش نکردم همیشه جلوی چشمم هست: سلام، ای کربلای خـون، هویزهحسینت بود، بـا یاران دیگـــربه خون آغشتگانی بیسر و دستردیف قاسـم و عبــاس و اکبــر استاد شهریار در این قصیده فاخر ضمن آنکه تمامی رزمندگان را میستاد در وصف خلبانان شجاع میآورد: سلام، ای شاهبـــازان شکاریهوا نیروزِ خونین یال و شهپـــربه گاه صید، شاهینی سبکبـالبه قاف قــرب، عنقایی موقـــرچــو کشتيِ فضـــایی اژدراندازبه خصـم کافـــر اندازید اژدربه چشم دشمنان، شهباز و شاهینبه چشم دوستان، کبک و کبوتــر و یا در وصف پیر دلیران بسیجی مجاهد گفته است: سلام ای پیرمــردان مجاهـــددل از جا کنده، همپـای پیمبــربه جبهه، خود، حبیب بن مظاهربه پشت جبهه سلمـان و ابــاذر و یا شیرزنان مبارز را با حضرت زهرا (ع) و زینب مقایسه کرده و از مجاهدات خاموش آنها در کمکرسانی به جبهه و خطاب به آنها میگوید: ربابا، فرصتی با گریه هم نیستسـرِ قنداقهی خونین اصغــراستاد شهریار ملت ایران را مردمی متحد و منسجم در صحنهی دفاع از ایمان و کیان میداند که در صحنههای پرخطر چون سیل خروشانند:به جنگل مانی، از افشان و انبوهبه توفنــده درختـــان قنـــاوربه تصریح صحیح شهریار مردان و زنان ایران غیور و دلیرند:اگر مردی، وگر زن، شیرگیریهژبران را، چه جای ماده و نردر ابیاتی دیگر شهریار با سلام و تحیت به برشماری نیروهای سپاه اسلام میپردازد که همچون انگشتان یک دست مشتی شده برای کوفتن بر سر دشمن:سلام، ای ارتش جانبــــاز اسلامبه ســر، با هر صف سرباز و افسراگــر ژاندارمـــری، یا شهربانیوگــر مجـريّ و بـرّی، یا همافــرمجهــز بــا جهـاز عشق و ایمــانهنــرآمـــــوز یاران هنـــروربسیجی پروانید و عشایرکه این خورشید باید ذرهپـــرورکه پنج انگشت خود، مشتی بسازیدپی کوبیدن صــــدام کافــــردر قصیده شاعر «شمع جماران» نگین خاتم ایران و انقلاب حضرت امام است، خط او صراط مستقیم، انقلاب است:سلام، ای پاسـدار کعبــه عشقحریم عشق را چون حلقه بر دربه جان، پروانه شمع جمـــارانبه دل، گــرم طواف حج اکبــرو یا:خط رهبر، صراط مستقیم استنه راه باختر بویی نــه خـــاورقصیده سلام شهریار در ابیات پایانی خود سخن از گمگشتهای دارد که همه منتظر اویند:نویدت میدهم، مهــدی موعـــودســرافشانیش و بفشــاریش در بـــرولیکن لطف حق، با شرط تقوی استظهورش را تویی مصداق و مظهـــرخدا ارث زمین با صالحــــان دادسرآید قصــه فرعـــون و قیصـــر...شمــا کلالعجب خواهید دیدنهمـــان فرمـــایش مولا بــه منبـــرشهیدان سـر بـر آرنــــد از دل خاکعزیزان بازیابی در بــــرابــــر...ظهــور مهـــدی موعــود خواهیددل بشکسته، با این حـــال مُظفـرخدایا، نـــایب مهدی رسانـــدیبه مهدی هم رســان احسان به آخـرسلام ای لــشگر اســلام پیروزتو را هر دو جهـان باید مُسخـــرخدایت وعـــده فتــح و ظفـــر دادتـــو هم مستضعفین خواهی مُظفــرتو هم با خـــون پاکان شهریارابشوی اوراق از این دیوان و دفتــرشهریار شیرین سخن در شعری دیگر که هدیه به جانبازان خاصه نیروی هوایی است در وصف دلیرمردان خلبان میسراید:ای به عــرش برین سرافرازان پیش پای خــدا ســـراندازانشمع محراب چرخ جانبــازی وه چه پروانگان و جانبـــازانای شمـــا نیروی هوائی مـــا نخبه شاهین و طرفه شهبـازانپیشتـــــاز قیام اسـلامی انقلاب از شما چنین تــــازاننازنین مهـرههای شاهانــــدازنرد عشق از شمــا بود تــازان...حمله آخــــری بیاغازید که شمائید حملــه آغــــازانابـــرهای کثیف بشکافید رعــد و برقی به غُرشاندازان... دگر امسال، سال پیروزی است طی طومــار صحنهپــــردازانمژدههایی است با سببسـوزان معجزاتی است با سببســازان«مار میت اِذ رمیت» میشنــوی از کمانـــــدار ناوکانـــدازانشهریار با تمام وجود چنان به سربازان و فداکاران جانباز ایران اسلامی عشق میورزد که اشک شوق و چکامه خود را نثار بوسههای چکمه سربازان میکند:اشک شوق و چکامهها بزنیدبوسه بر چکمههای سربـازان... همو در غزلی دیگر با عنوان «توفیق شهادت» از مرام دل و رام دل سخن میگوید:دنیا چگونـه رام شـــود با مـــرام دلاو، رامِ خــود نبــوده چگونه است رام دلخون میمکد دل از تو و خون میفشاردتتــن چاهی و تلمبــهی خونی به نــام دلجـام دلت چگونه دهــد مستی شــــرابخــم فلک نریخته جُــز خون به جـام دللیکن مقیم قـــاف ولایت که میشـویسر میکشد به عرش بر نیت مقـــام دلمولا مـدد کند تو هم آن ذوالفقار دینبـــر میکشی بــه عـزم جهاد از نیام دلگـر همتت به بـال شهادت پریدن استبومت شود همـــای سعادت بـه بــام دلو چه زیبا ادامه میدهد:آن کام دل به جنت و اینجا به خاک و خونخفته است آرزوی رسیدن بــه کام دلبا انتقــال روح به جنــــات جــــاودانخواهی گسیدن از تــن خود انتقام دلتصویرگر این دلنامه شهادت، غزل خود را با دانههای اشک مزین میکند:توفیق، گرچه طایر عرشی است، شهریارگاهی فتــد بـه دانـــه اشکی به دام دل رحیم نیکبخت
https://tavoosebehesht.ir/node/6759
افزودن دیدگاه جدید