نام تمام مجموعههایم برگرفته از یک دعا است
فاضل نظری شاعر جوانی است که با مجموعه اشعارش توانسته محبوبیتی میان علاقهمندان شعر امروز به دست آورد. «اقلیت»، «گریههای امپراتور» و «آنها» مجموعه اشعار او هستند که بعد از انتشار با اقبال مطلوبی از سوی مخاطبان شعر مواجه شدند. به گزارش پایگاه اطلاع رسانی طاووس بهشت، روزنامه وطن امروز نوشت: فاضل نظری شاعر جوانی است که با مجموعه اشعارش توانسته محبوبیتی میان علاقهمندان شعر امروز به دست آورد. «اقلیت»، «گریههای امپراتور» و «آنها» مجموعه اشعار او هستند که بعد از انتشار با اقبال مطلوبی از سوی مخاطبان شعر مواجه شدند. «ضد» مجموعه شعر جدید او است که در بیست و ششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران منتشر و توسط رهبر معظم انقلاب نیز خریداری شد. نظری علاوه بر شاعری طی سالهای اخیر دارای سمتهای مختلفی چون دبیری 3 دوره جشنواره شعر فجر، عضویت در شورای علمی ادبیات انقلاب فرهنگستان زبان و ادب فارس * اگر موافق باشید گفتوگو را با سوالی درباره جایگاه شعر معاصر نزد عامه مردم شروع کنیم.واقعیت این است که شعر ما بعد از پشت سر گذاشتن دورهای احساسی و افراطی، در حال حاضر به تعادل رسیده و از جایگاه قابل قبولی نزد مخاطب برخوردار است. در حال حاضر شاعران به آفرینشهای تازهتری رسیدهاند و میکوشند کشفها و نگاههای تازه را در شعرهایشان به تماشا بگذارند و به نظرم تاحدود زیادی هم موفق بودهاند. به هر تقدیر، شعر معاصر تجربههای ارزشمندی دارد. نزدیکترین نقطه اوج آن افراطها را میتوان آزمون و خطاهای دهه 70 قلمداد کرد. البته ناگفته نماند که در دهه 70، توجه افراطی به فرم در شعر و اصولا ذوقزدگی از آنچه نوآوری نام گرفته شده باعث بروز تجربههایی نیز شد؛ تجربههایی که سرلوحه برخی شاعران قرار گرفت و آنها توانستند با به کار بستن این تجارب، در شعر به نقاط قوت بیشتری دست یابند. البته بعد از گذشت دهه 70، این گروه از شاعران تکرار تجربهها را کنار گذاشتند. خوشبختانه شعر، هزینه زیادی برای تجربههای شعری این دهه متحمل نشد. ارزش آن تجربهها در حقیقت به اشتباه بودن آنها بر میگردد. آنچه به نظر میرسد تا مدتها شاعران این روزگار را از سر زدن دوباره به آن کوچههای بنبست باز داشته و شعر باعث شده شاعران در خاستگاه واقعی آن جستوجو کنند. * در شعرهای نسل جوانتر از خودتان در حال حاضر چقدر نوآوری میبینید؟از نظر من نوآوری مرز نمیشناسد. همانطور که اهالی عرصه صنعت همواره به دنبال این پدیده یعنی نوآوری بودهاند در حیطه شعر نیز اوضاع به این شکل است، یعنی شاعران در دورههای مختلف و به فراخور زمان میکوشیدند راه خود را به سمت نوآوری بدیع در شعر باز کنند، بنابراین نوآوری پایانی ندارد و متعلق به یک نسل خاص نیست، بلکه همیشه در جریان است و ادامه دارد، ضمن اینکه تصور میکنم نوآوری بیشتر در مضمون معنابخش است تا ساختار. به عنوان مثال، مگر قالب کلاسیک طی سالهای گذشته چقدر قابلیت داشته که در چارچوب ساختاری دستخوش تغییر و تحول شود؟! این تغییرات و به قول شما نوآوریها بیشتر در زمینه مفهوم شعرها صورت گرفته است. میتوانم بگویم شعر امروز در شرایط مطلوبی است و وضع آن رضایتبخش است، یعنی شعر جوان که بخش عمده آثار خلق شده امروز را تشکیل میدهد، به نوآوری در مضامین و معانی چشم دوخته و دست از شعبدهبازی در ساختار برداشته است. * برخی بر این باورند که دهه 40 و 50 درخشانترین دوره ظهور و بروز شعر بوده است، نظر شما چیست؟طبعا همینطور است. این 2 دهه از جمله برهههایی در تاریخ ادبیات ما بودهاند که چهرههای درخشانی پدیده آوردهاند. البته یک دلیل به وجود آمدن چهرههای درخشان در شعر، شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بوده و بروز مسائل سیاسی و اجتماعی باعث شد در این 2 دهه شاعران به سمت سمبلیسم حرکت کنند اما فراموش نکنید شعر بعد از این 2 دهه که به حد کمال و تعالی نسبی رسیده بود، به تدریج رو به افول گذاشت. این وقفه در شعر معاصر تا دهه 80 ادامه داشت ولی در دهه 80 تجربههای تازه باعث شد بار دیگر شعر از مسیر تنزل خارج شده و رفته رفته به جایگاه حقیقی خود دست یابد. * عمده تمرکز شما در شعر به چه سمت و سویی است؛ یعنی بیشتر ساختمان شعری برایتان حائزاهمیت است یا به درونمایه توجه بیشتری دارید؟از نظر من، شعر گفتن اصالت دارد و معنا، زیرساخت اصلی شعر به شمار میرود. دستکم برای خود من که اینطور بوده است. وقتی در اواسط دهه 80 مجموعه شعر «گریههای امپراتور» منتشر شد، فضای عمومی شعر برخلاف حالا بود و دیدگاه مخاطبان آن دهه با امروز تفاوتهای زیادی داشت، یعنی بیشتر توجهها به سمت و سوی فرمگرایی بود ولی در آن سالها نیز به نظرم معنا باید اصیل شناخته میشد. * جایی گفته بودید مخاطبان شعرهایی که سرودهاید پیش از هرکسی دیگر خودتان بودهاید. این پیشمخاطب بودن برای خود شاعر چه تاثیراتی دارد، یعنی خود شما به عنوان یک مخاطب وقتی از بیرون به شعرهایتان نگاه میکنید آنها را چطور میبینید؟هر انسانی در همه مراحل زندگی باید نخستین کسی باشد که خودش را به بوته نقد و پرسش بگذارد. همانطور که در قرآن کریم هم آمده: «به حساب خودتان برسید قبل از آنکه به حساب شما رسیدگی شود». یا «بمیرید قبل از آنکه شمار را بمیرانند». اینکه صاحب یک اثر بتواند خود را پیش از مخاطب نقد کند، نوعی به تعالی رسیدن است. کاری که انسان انجام میدهد باید اول به مذاق خودش خوش بیاید تا دیگران، در عین اینکه تصور میکنم آدم باید با خودش صادق باشد و در نقد کردن خود هراسی نداشته باشد. * آیا برایتان پیش آمده بعد از انتشار مجموعه شعری از آن متنفر شده باشید و به این فکر کنید که ای کاش آن را چاپ نمیکردید؟بیشتر سعی میکنم پیش از اینکه کارهایم به مرحله انتشار برسند آنها را مورد نقد و قضاوت شخصی قرار دهم و اصولا شعری که با باور امروز در تعارض باشد حتی اگر زیبا باشد را به راحتی حذف میکنم، کمااینکه چندینبار این کار را انجام دادهام. این سادهترین راه برای گزینش آثار است. به عنوان مثال اگر آدم دوست ندارد غریبهای در خانهاش بنشیند، تنها کاری که میتواند بکند این است که در حیاط را به روی او باز نکند. من هم تا جایی که شده سعی کردهام نگذارم چنین اتفاقاتی در حیطه کلماتم بیفتد. * یک سوال هم درباره وضع فروش کتابهای شعر داشتم. طی سالهای اخیر آمارها حکایت از رویکرد گسترده مخاطبان نسبت به آثار ادبیات داستانی داشته و در ازا دیدهایم که کتابهای شعر به دلایل مختلف که کمبود تقاضا از سوی ناشر و خریدار خاصه ناشر بعضی از این عوامل است در انزوا قرار گرفته و اگر هم مجموعه شعر چاپ میشود در قیاس با رمان و داستان انگشتشمار است. به نظر شما انتشار همین تعداد محدود شعر در جامعه فعلی میتواند مقصود را بیان کند؟اولا باید شعر را با خود آن مقایسه کرد. یعنی ببینیم امروز به نسبت گذشته، اقبال مخاطبان نسبت به شعر چگونه است. تصور میکنم در حال حاضر اقبال جامعه نسبت به شعر در قیاس با سالهای گذشته تغییر کرده و میزان گرایش مخاطبان نسبت به شعر بیشتر شده است. چهبسا مجموعه شعرهایی از شاعران معاصر به چاپهای مکرر هم دست یافته است. این نشان میدهد شعر هنوز در جامعه از جایگاه مطلوبی برخوردار است و به هر حال مخاطب دارد. * یعنی میگویید شعر از جریان عادی زندگی ما خارج نشده است؟حداقل الان دارد به سبد خرید خانوادهها اضافه میشود و احساس میکنم اگر نتوانیم جایگاه فعلی شعر را با آثار درخشانی که پیش از این منتشر شدهاند مقایسه کنیم، دستکم میتوانیم بگوییم وضع شعر ما بد نیست و حرکتهای رو به جلو دارد. دلیل اینکه میگویم شعر هنوز هم با اقبال مردمی مواجه است این است که تعداد نشستهای تخصصی درباره شعر به نسبت سالهای گذشته افزایش یافته که طبعا اگر متقاضی در این باره وجود نداشت این نشستها برگزار نمیشد، یا همینطور انتشار کتابهای شعر از سوی ناشران خصوصی نشانگر آن است که شعر در حاشیه قرار ندارد. * اما همین تعداد مجموعه شعر یا نشستهایی با محوریت شعر که شما اشاره میکنید در مقایسه با جمعیت کشور ما اندک است.این را قبول دارم ولی نظرم این است که شعر در دهه فعلی مهجور نیست. در سالهای گذشته قدری در انزوا فرو رفته بود ولی اخیرا شاعران جوان اعتماد به نفس زیادی پیدا کردهاند و به میدان میآیند و شعرهای خوبی هم میگویند. آثاری که چاپ میکنند گواه این ادعاست و حتی ناشران هم از انتشار شعرهای نسل جوان استقبال میکنند. * هر وقت صحبت از خلق یک اثر هنری به میان میآید (حالا این اثر هنری هرچه میخواهد باشد از نقاشی گرفته تا خلق شعر و داستان) رسالت اجتماعی هنرمند به خالق اثر سنجاق شده است و یک اعتقاد دائمی در این زمینه وجود دارد که میگویند رسالت هنرمند تبیین و روایت آلام اجتماعی است. فکر میکنید بین همین تعداد مجموعه شعری که اینقدر نظر مثبت روی آن دارید و به آینده شاعرانش امیدوار هستید چند درصد واجد این ویژگی یعنی روایتگری دردهای اجتماعی هستند؟خب! شاعر به محیط پیرامون خود نگاه میکند و طبعا از چنین محیطی برای خلق اثر الهام میگیرد. حالا اینکه چطور این الهام گرفتن در آثارش منعکس شود بستگی به جان و جهان شعری او دارد ولی به طور قطع آنچه در جامعه میگذرد در شعرهایش نقش میبندد و به هر حال درونمایه آثارش نمیتواند چیزی جز این باشد. * باز هم یک سوال مقایسهای. اگر بخواهیم شعر انقلاب و ادبیات داستانی انقلاب را در ترازو قرار دهیم به نظر شما کفه کدام یک سنگینتر است؟ البته شواهدی هست که نشان میدهد ادبیات منثور از شعر در این زمینه جلوتر حرکت کرده است.این مطلب را قبول ندارم زیرا ادبیات داستانی انقلاب و شعر انقلاب را همکفه نمیدانم و تصورم این است که در این حیطه شعر انقلاب پیشروتر بوده است. درست است که در زمینه ادبیات داستانی انقلاب، آثار متعددی تا امروز منتشر شده اما جز چند مورد اثر شاخص در این زمینه به چشم نمیخورد و نمیتوان اغلب آثار چاپ شده در این حوزه را شاخص قلمداد کرد، در حالی که در حوزه شعر انقلاب، قدمهای ویژهتری برداشته شده است؛ قدمهایی که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی برداشته شد و به جای اینکه در یک بازه زمانی صد ساله طی شود، توانستیم طی 30 سال آنها را به دست بیاوریم. به بیان سادهتر، شعری مثل شعر انقلاب ملاکهای تازه خود را به دست آورده است. بسامد واژگان مشخص که در شعر بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پدید آمد، قابل مقایسه با شعر پیش از این دوران نیست و میبینیم واقعا تفاوتهایی در این زمینه صورت گرفته است؛ شعر انقلاب دارای هویتی مستقل شده است و از همه مهمتر اینکه شعر انقلاب توانسته ناگفتهها و زوایای پیروزی انقلاب اسلامی را بیان کند. این خیلی مهم است، یعنی شعر نقش مانیفست و بیانیهها را از ابتدا ایفا کرده و حرفهای ناگفته را در قالب این بیانیهها تبیین کرده است. در واقع، شعری که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پدید آمد تبلور ارزشهای ناب انقلاب بوده است. * یعنی میخواهید بگویید شعر انقلاب، فارغ از پیشرو بودن توانسته از ادبیات داستانی انقلاب حق مطلب را بیشتر ادا کند؟بیشتر؛ نظرم به حقیقتی است که در شعر انقلاب وجود دارد و این حقیقت طی سالهای گذشته تا امروز بیشتر متجلی شده است. وقتی میگوییم ادبیات داستانی انقلاب یعنی داریم به آثاری اشاره میکنیم که به روایت انقلاب پرداختهاند و همانطور که گفتم تعداد آنها زیاد هم نیست. اما شعر انقلاب، چه در دوره شکلگیری یعنی پیش از پیروزی انقلاب و چه بعد از آن، توانست به هویت تازه و منحصر به فردی دست یابد.صرفنظر از هویتی که شعر انقلاب به دست آورد، میتوان به سبک و ویژگی معنایی آن نیز اشاره کرد. به کرات میتوان مجموعه اشعار شاعرانی را در این باره مثال زد که تعدادشان کم هم نیست و در ردیف مجموعه اشعار شاخص انقلابی به شمار میروند. البته اگر شعر ما طی این 30 سال توانست به تبلور و درخشندگی دست یابد، به عواملی بستگی داشت. مجموعه اتفاقات فرهنگی، موجب نضج شعر انقلاب شد و علاوه بر این، پیروزی انقلاب به عنوان عامل و ملاک در بروز این اتفاق بیتاثیر نبود. * نام شما اخیرا در ردیف 10 شاعر مردمی قرار گرفت، اگر ممکن است درباره تاثیر این مردمی بودن صحبت کنید.شعر از ویترین کالاهای لوکس خارج شده و امروز جزئی از زندگی بخش عمدهای از قشر تحصیلکرده و کتابخوان شده است. امروز مردم شعر را جدیتر میبینند و به همین معنا، مفهوم شعر نیز تعریف تازهای پیدا کرده است. آن انتخاب به هر حال، تلاش دوستان مدیریت فرهنگی بود که سعی کردند نظر مردم را درباره کتابها و شاعران مورد علاقه خود مشخص و معرفی کنند. اینکه یک روز همه نگران بحران مخاطب بودند به خاطر دور بودن شعر از مردم بود نه بیاقبالی مردم نسبت به شعر. اگر شعر خوب باشد، مردم شائق به خواندن آن هستند. به نظرم هرساله باید این بررسی دقیق صورت گیرد تا باعث ایجاد یا تقویت جریانهای شعری شود. صرفنظر از اینکه چه کسی یا چه شعری انتخاب میشود، این کار را از این حیث خوب میدانم که بالاخره به نگاه مردم و انتخاب آنها توجه شده است. همین امر پسندیدهای است. * یک سوال هم درباره جایگاه ترانهسرایی داشتم، با توجه به اینکه برخی شعرهای شما در چنین قالبی میگنجد و ما آنها را از زبان بعضی از خوانندگان نیز شنیدهایم، برخی بر این باورند که ترانه در حال حاضر چند قدم جلوتر از شعر حرکت میکند. چقدر با این مساله موافقید و اصولا جایگاه ترانه را چطور میبینید؟هنوز یک تعریف جامع و مانع از ترانه وجود ندارد اما بالاجمال نسبت به 3-2 دهه گذشته به همان میزان که عرصه برای تولید آثار موسیقایی بازتر شده است، توجه به ترانهسرایی هم جدیتر به نظر آمده. شعر اما کار خودش را میکند. اینکه اهالی موسیقی سری به دواوین شعری بزنند اتفاق خجستهای است که اگر باعث شود ترانهها از رهگذر همراهی و انس شاعران و اهالی موسیقی خلق شوند، طبیعتا به آفرینش آثار ماندگارتری منجر خواهد شد. * سوال پایانی من درباره شرایط کنونی شعر است. حالا که به قول شما فضا و بستر مناسبی برای این حیطه وجود دارد و میگویید اقبال مخاطب نسبت به شعر دوچندان شده، برای حفظ و نگه داشتن این جایگاه چه باید کرد؟به نظرم این یک فرصت تاریخی است. ما در این سی و چند سال چه در عرصه سیاست و چه در عرصه فرهنگ، همیشه از بختهای خودظهوری برخوردار شدهایم که شاید نقش اهالی سیاست و فرهنگ در تولید و تولد آنها خیلی نقش مستقیمی نبودهاند، یعنی آگاهانه خلق نشدهاند؛ فرصتهایی که گاه با بیتوجهی یا به خاطر آسان به دست آمدن، بیقدر شناخته شدهاند و از دست رفتهاند. حیف است منزلتی که امروز به نظر میرسد برای شعر در حال ایجاد است با بیتوجهی به هدر برود. باید آن مسئولان فرهنگی و آن شاعران، قدر این بخت نوظهور را بدانند و با تلاش برای گزیدهسازی و بهگزینی آثار و همت برای تعالی آن قدم بردارند، اگرنه همان افول تدریجی گذشته دوباره گریبان شعر و فرهنگ ما را خواهد گرفت. این یک امیدواری جدی است نه یک خیال خوشبینانه؛ به شرط اینکه سیاستمداران و فرهنگسازان، این 2 ساحت را با هم اشتباه نگیرند. * درباره «ضد»فاضل نظری سراینده مجموعه شعر «ضد» درباره اثر جدیدش اینگونه میگوید: جمع شدن اشعار «ضد» 4 سال طول کشید. اشعار این مجموعه در ادامه سهگانهام است، به همین خاطر در «ضد» هم اشعار عارفانه هست و هم اشعار عاشقانه، یکی دو ملمع به زبان عربی و فارسی و یکی دو شعر آیینی. دوست دارم کسانی این مجموعه را بخوانند که سهگانه مرا خواندهاند؛ چون به نظرم این اشعار در کنار اشعار سه گانه من است که معنا پیدا میکند. شاید کسانی که به دنبال شکل خاصی از شعر باشند، نتوانند آن را در این مجموعه پیدا کنند اما به نظر خودم اشعار «ضد» اشعار امیدوارانهتری است. البته من هیچگاه در شعرهایم مأیوسانه حرف نزدم. شعرهای سهگانه من برای 3 دوره خاص از زندگی من است. شعرهای گریههای امپراتور برای دوران دبیرستان و اوایل دانشگاه من بود که به آن میگویم دوره عاشقانگی و بیپروایی برای گفتن برخی حرفها و موضوعات. در دورههای بعد آدم میآموزد که به موضوعات دیگری محتاطتر نگاه کند و به موضوعات دیگری بیشتر فکر شود. مثلا در دورههای رفته بر شاعریام، فهمیدم که شاید مفهومی زیبا باشد اما بر اعتقاد مردم تاثیر بگذارد، چون مردم همیشه شعر را به عنوان شعر نمیبینند بلکه آن را دلیلی برای توجیه رفتارهای دیگران نسبت به خودشان میسنجند، به همین خاطر در دورههای بعدی شعرم تنها به دلنشین بودن توجه نکردم. الان شاید بیتهای بسیار زیبایی در ذهنم باشد که آنها را هرگز منتشر نکنم، چون شعر باید به باور مردم کمک کند. نمیشد به دلیل زیبا بودن شعر، هر حرفی را با آن زد.نام تمام مجموعههایم برگرفته از یک دعاست. دعا در زندگی امروز انسانها مانند ریسمانی است که زمین را به آسمان متصل میکند. من از این فراز دعای کمیل که میفرماید «خدایا رحم کن بر کسی که سلاح او گریه است!» نام مجموعه شعر نخستم را «گریههای امپراتور» گذاشتم. به این معنی که انسان، امپراتوری روی زمین است که سلاحش در مواجهه با پروردگارش، گریه است. «اقلیت» ماجرای آدمهایی است که به ظاهر کم هستند، اما میتوانند بر بسیاران غلبه کنند و انتخاب این نام هم اشاره داشت به آیهای از قرآن کریم. کتاب سومم هم بر اساس فرازهایی از 2 دعا که میفرماید در روزگارتان نفحههایی هستند که باید در اختیارشان بگیرید، نام «آنها» را انتخاب کردم. منظورم این بود؛ «آن» و لحظههایی وجود دارد که هر روز باید در معرض آن باشیم. در کار آخرم، حسم این بود که ما در حال نزاع با خودمان هستیم. یعنی خودمان در حال شکست دادن خودمان هستیم. همیشه از دشمن داخلی بیشتر نگران ضرر بودیم تا دشمن خارجی. فرازی هم در دعای کمیل هست که میگوید خدایا من از خودم به تو شکایت میکنم. این احساسی است که ضدیت آدمی با خودش را نشان میدهد و تنها راه مبارزه با آن مبارزه با ضد استنباطی آدمی است که در درون و فرهنگ او نهفته است. این مبارزه مقدس، برایم معنی داشت و اسم کتابم را بر همین اساس «ضد» گذاشتم تا واضحتر به دشمن در جانمان اشاره کنم.
https://tavoosebehesht.ir/node/8642
افزودن دیدگاه جدید